{خاطرات خیانتکار }
پارت ¹³
فکر نمیکردم انقدر کار خطری ای باشه . در کمد باز شد و لینو با چشمهای گرد نگاهی به سرتاپام انداخت
+ خب.. سلام .. اگر اجازه بدید .. توضیح میدم
-: بیا بیرون ببینم .
مقاومت میکردم .. اون دستم رو میکشید و منم سعی میکردم توی کمد بمونم . بالاخره موفق شد . با تمام توانش دستم رو کشید که هردو خوردیم زمین . فوری بلند شدم . اونم بلند شد و روبروم ایستاد
+ارباب من ..
-: ارباب صدام نزن
+: پس چی صداتون بزنم؟
-: دقیقا مثل اون روز توی شهر بازی سعی کن باهام عادی حرف بزنی . اما فقط وقتهایی که تنهاییم
+: ب..باشه ..
-: چقدر با این لباس کیوت شدی .. میخوای بدمش به خودت؟
متعجب بهش نگاه کردم . اون خیلی عوضیه حتما فهمیده میخوام عصبیش کنم
+: نه به درد نمیخوره .
- : یااا میدونی چقدر پولشه؟!
+ : حالا هرچی . میخوام امروز برم بیرون .
منتظر این بودم تا بخواد روم دست بلند کنه و منم تمام فحش هایی که از قبل خودم رو براش آماده کرده بودم بارش کنم
-: عالیه .. باهم میریم
+: یاااا .. الان باید روم دست بلند کنی و بهم سیلی بزنی ..
- : حالِت خوبه ؟
+: چ..چی؟
- : گفتم خوبی ؟ الکلی چیزی خوردی ؟
یه پلکم از عصبانیت بالا پایین میپرید . فکر نمیکردم در این حد عوضی باشه
به سمت آینه رفت و موهاش رو حالت داد .
-: بیا بریم .. صبحونه بخوریم!
+اما تو هیچوقت..
- الان میخوام ، مشکلی داری؟
+ : نه..
فکر نمیکردم انقدر کار خطری ای باشه . در کمد باز شد و لینو با چشمهای گرد نگاهی به سرتاپام انداخت
+ خب.. سلام .. اگر اجازه بدید .. توضیح میدم
-: بیا بیرون ببینم .
مقاومت میکردم .. اون دستم رو میکشید و منم سعی میکردم توی کمد بمونم . بالاخره موفق شد . با تمام توانش دستم رو کشید که هردو خوردیم زمین . فوری بلند شدم . اونم بلند شد و روبروم ایستاد
+ارباب من ..
-: ارباب صدام نزن
+: پس چی صداتون بزنم؟
-: دقیقا مثل اون روز توی شهر بازی سعی کن باهام عادی حرف بزنی . اما فقط وقتهایی که تنهاییم
+: ب..باشه ..
-: چقدر با این لباس کیوت شدی .. میخوای بدمش به خودت؟
متعجب بهش نگاه کردم . اون خیلی عوضیه حتما فهمیده میخوام عصبیش کنم
+: نه به درد نمیخوره .
- : یااا میدونی چقدر پولشه؟!
+ : حالا هرچی . میخوام امروز برم بیرون .
منتظر این بودم تا بخواد روم دست بلند کنه و منم تمام فحش هایی که از قبل خودم رو براش آماده کرده بودم بارش کنم
-: عالیه .. باهم میریم
+: یاااا .. الان باید روم دست بلند کنی و بهم سیلی بزنی ..
- : حالِت خوبه ؟
+: چ..چی؟
- : گفتم خوبی ؟ الکلی چیزی خوردی ؟
یه پلکم از عصبانیت بالا پایین میپرید . فکر نمیکردم در این حد عوضی باشه
به سمت آینه رفت و موهاش رو حالت داد .
-: بیا بریم .. صبحونه بخوریم!
+اما تو هیچوقت..
- الان میخوام ، مشکلی داری؟
+ : نه..
۳.۱k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.